او باید بر بام جهان می ایستاد

به گزارش وبلاگ نیما، ارتفاع قله اورست از سطح دریا 8848 متر است. این کوه به عنوان بلندترین نقطه کره زمین در رشته کوه های هیمالیا در مرز منطقه ساگارماتای نپال و تبت در کشور چین قرار گرفته است. فتح این قله، سقف آرزوهای هر کوهنوردی در سراسر جهانست، کاری که حتی از عهده بعضی از حرفه ای ترین کوهنوردان هم برنمی آید. یکی از افرادی که توانسته بر فراز اورست بایستد، مردی است با دو پای مصنوعی. مارک انگلیس اهل نیوزیلند، در تاریخ 15 می 2006، در حالی روی بام جهان ایستاد که بیشتر از 20 سال بود که هر دو پاش را در اثر سرمازدگی از دست داده بود. مارک علاوه بر کوهنوردی، دوچرخه سواری را هم به صورت حرفه ای دنبال می نماید و در مسابقات پارالمپیک سال 2000 سیدنی، برنده مدال نقره شده است.

او باید بر بام جهان می ایستاد

کتاب بر فراز اورست در 11 فصل، روزنوشت های مردی است که از پا درنمی آید. مارک انگلس، فردی است که نشان داد معلولیت، محدودیت نیست. او با وجود از دست دادن دو پایش، توانست کارهای شگرفی انجام دهد، کارهایی که ممکن است انجام یکی از آن ها هم برای افراد عادی، شبیه به امری ناممکن باشد. این کتاب، فراتر از موضوع معلولیت، به ایستادگی انسان می پردازد. به قول مارک انگلس: این کتاب درباره صعود بر ذهن، ضمن صعود بر یخ و سنگ است.

در سال 1982 با همراهی کوهنوردی دیگر کوشید به بلندترین قله نیوزلند صعود کند، اما گرفتار برف و بوران شدند و سیزده و نیم روز را در موقعیتی بسیار خطرناک و سخت در پناه شکافی یخی گذراندند و نهایتا به شکلی معجزه آسا نجات یافتند، ولی یخ زدگی شدیدِ پاهای مارک موجب شد که پزشکان هر دو پای او را از زیر زانو قطع نمایند... او با عزت نفس و استقامت شگفت انگیزی کوشید تا تصویری دیگر از خود بیافریند. با پاهای مصنوعی به دانشگاه رفت و ادامه تحصیل داد و همزمان به طور جدی ورزش می کرد... در مسابقات پاراالمپیک تابستانی 2000 سیدنی، پیروز به کسب مدال نقره شد، اما این آخر داستان سخت کوشی و خواسته های او نبود. دوباره عزم کوه کرد، به همان کوهی که پاهایش را از او گرفته بود و پیروز شد قله را زیر پاهایش بگذارد، بدون اینکه دوباره پاهایش یخ بزند! بلندی طبع و سخت کوشی نگذاشت به همین هم راضی باشد؛ او باید بر بام دنیا می ایستاد: بر فراز اورست!

شاید متعجب شوید اگر بدانید که هیچکدام از این پیروزیت های عظیم، موجب رضایت کامل مارک نشد. او گفت: این ها آن چیزی نیست که می خواستم. مارک می گوید که وقتی از خودش رضایت پیدا کرد و حس خرسندی به او دست داد که شادی یک انسان را دید، شادی مردی تبتی به نام تیلای که 20 سال بود به دلیل از دست دادن دو پایش، روی زمین می خزید و پایی نداشت که روی آن ها راه برود و بایستد. تا اینکه مارک دو پای مصنوعی اضافه خود را به او داد و اولین قدم هایش را بعد از بیست سال برداشت. دیدن شادی همنوع و لبخند صمیمانه و عمیق در چهره او، برترین و راضی نماینده ترین کاری است که او انجام داده است.

مارک انگلس، موسسه خیریه ای را با چشم انداز و تعهد خدمت به حدود 400 میلیون معلول در سراسر دنیا به منظور شناساندن توانایی هایشان به خودشان، تأسیس نموده و خدمت به انسان ها بر تارک آرمان هایش نقش بسته است.

در ادامه بخش هایی منتخب از روزنوشت های او را در راستا فتح اورست می خوانیم.

16 سپتامبر؛ احساس خوبی دارم

باید بگویم هوا به شدت رقیق است، اما من احساس خوبی دارم. راه رفتن با یخ شکن روی برف سِفت لذت بخش است و من واقعا کیفم کوک بود. از کنار چند کوهنورد که از گروه های اعزامی دیگرند عبور می کنم و با شرپاها همراه می شوم. شرپاها مثل همواره بار سنگین حمل می نمایند. واقعا کار طاقت فرسایی است! بعد از گذشت بیست دقیقه، فقط دو لایه لباس به تن داشتم: یک لباس پشمی سبک در زیر و یک بادگیر سبک روی آن. راستای که از کمپ پیشرفته به نظر می آمد، دامنه ای پرپیچ و خم باشد، به سربالایی تند 300 متری بدل شد. در بخشی از آن برای حفظ امنیت، از طناب ثابت استفاده شده است. بخش های دیگر سربالایی هایی با زاویه 40 درجه اند و به بخش های نسبتا مسطح تیغه کوه متصل شده اند. یک ساعت و نیم است که داریم از صخره یخی بالا می رویم و من خوب پیش می روم.

10 آوریل؛ روزِ تیلای

امروز روز تیلای است. او مقطوع العضوی است که دو پا ندارد. او را در تینجری، هنگام بازگشت از کوهستان چو اویی به خانه دیدار کردم. زندگی من و تیلای از خیلی نظرها شبیه هم است. او بیست سال پیش پاهایش را بر اثر سرمازدگی از دست داد. تقریبا هم سن من است و سه فرزند دارد که هم سن فرزندان من هستند. تفاوت مهم این است که او از زمانی که پاهایش را از دست داده تا لان هیچ گاه پای مصنوعی نداشته است و به مدت بیست سال با زانوهایش راه می رفته است... سپتامبر 2004 من به تیلای قول داده بودم که یک جفت پا برای او بفرستم. سال گذشته پاهای قدیمی ام را به یاری راس برایش فرستادم. متأسفانه آن ها نتوانستند پاها را جا بیندازند و حالا خودم باید این کار را عهده دار شوم. راس، جیپ به تینجری فرستاده تا تیلای را به اینجا بیاورد. تا زمانی که بتوانم پاها را برایش جا بیندازم در کمپ پایه می ماند.

امروز من و کابوی یاری کردیم تا تیلای جوراب ها را امتحان کند. پس از چند دقیقه توانست بایستد. بعد از اینکه با استفاده از وسایلی که با خود آورده بودیم، تغییرات جزئی دادیم، توانستیم جوراب ها را تغییر بدهیم تا برای تیلای اندازه و مناسب بشوند. واقعا آدم مشتاقی است! خیلی سریع طرز کار جوراب PTB را متوجه شد و الان فقط باید بتواند جوراب ها را خوب جا بیندازد. در سرتاسر روز، دوربین از ما فیلم برمی دارد، اما این امر تیلای را متوقف نمی کند. او همواره در برابر دوربین حاضر است. لبخند همیشگی اش، لبخند به چهره همه ما آورده است. تماشای ایستادن و راه رفتن تیلای، برای اولین بار بعد از بیست سال، واقعا خاص و شگفت آور بود. همگی همانطور که بر باد لعنت می فرستادند، از دیدن چنین صحنه ای متأثر شده بودند. من نیروی بی حد و حصری را در خودم حس می کردم. به گمانم این نیرو از یاری به دیگران سرچشمه می گیرد. چیزهای کوچک برای ما، می تواند برای دیگران موهبت عظیمی باشد.

نخستین چاپ کتاب بر فراز اورست با ترجمه عاطفه مشهدی در 262 صفحه با شمارگان یک هزار نسخه به بهای 70 هزار تومان از سوی انتشارات اطلس پیدایش راهی بازار نشر شده است.

منبع: ایبنا - خبرگزاری کتاب ایران

به "او باید بر بام جهان می ایستاد" امتیاز دهید

امتیاز دهید:

دیدگاه های مرتبط با "او باید بر بام جهان می ایستاد"

* نظرتان را در مورد این مقاله با ما درمیان بگذارید